مردی وارد دارو خانه شد وگفت:کرم زد سیمان داری؟
متصدی دارو خانه با لحنی تمسخر آمیز گفت:بله که داریم کرم ضد تیر آهن و آجر هم داریم حالا خارجی میخوای یا ایرانی؟
مرد نگاهی به دستانش کرد و گفت:از وقتی کارگر ساختمان شدم دستانم زبر شده و نمیتوانم دخترم را نوازش کنم.اگه خارجیش بهتره خارجی بده.
لبخندی روی لبان متصدی یخ زد.
چه حقیر و کوچک است آن کس که به خود مغرور است و بر مسند قضاوت می نشیند.....
کاش بدانیم انسانیت و تقواست که سرنوشت ساز هستند.....
چون جایگاه شاه و گدا_دارا و ندار همه قبر است